ه دلخواه موضوعی را برگزینید و به هنگام نگارش از همه گونه های کاربرد واژگانی مترادف، متضاد، شبکه معنایی گسترش واژه و تنوع افعال بهره بگیرید در ادامه مطلب میتوانید انشا های مختلفی دریافت کنید.

انشای آزاد برای گسترش واژه و مترادف و متضاد

باران شور انگیز و منقلب کننده ی عواطف درونی خیلی از افراد و همه ی سنین است. وزش باد، بوی خوش خاک نم خورده در یک صبح خنک بهاری یا یک بعد از ظهر پاییزی و قدم زدن بدون چتر بسیار لذت بخش است به ویژه که اگر در کنار عزیزان و دوستانت باشی. دقایقی پس از باران هم حس خوب و شیرین مختص به خودش را دارد. تماشای چاله های کوچکی که با آب باران پر شده اند و پریدن و آب بازی بچه های بازیگوش و سرخوش که فارغ از غم دنیا و دنیای بزرگتر ها هستند نیز آرام بخش است.

انشا آزاد برای گسترش واژه و تنوع افعال

مقدمه : زندگی، پر از فرار و نشیب هایی که یا موجب بی قراریت هستند و یا موجب ارامشت.

بدنه : پر از سختی هایی که بعد از مدتی اسان خواهند شد،پر از مشکلات.‌ و با وجود ادمهایی که از فرط بی مهری قلبت را به درد می اورند و یا با محبت تمام احساساتت را برمی انگیزند. پر از انسانهایی که با دلسوزی و محبت به تو خوبی بسیار کنند و یا با بی رحمی و سنگدلی دلت را تکه تکه کنند. اما همه ی این روزهامیگذرد و برایمان درس میشود و در دفتر تجریه های زندگیمان ثبت خواهد شد و من مطمینم همه مان روزی رویاهایمان به پاقعیتی پایان ناپذیر تبدیل خواهد شد ومیتوانیم ارزوهایمان را در این دنیا ببینیم‌ و از اعماق وجود غرق لذتی شیرین شویم.

نتیجه : و این است زندگی که بدون مشقت نمیشوند و تا تلاش نکنی و زحمت نکشی و طعم تلخ شکست را نچشی موفق نخواهی شد…..!

انشا تضاد معنایی مترادف متضاد شبکه معنایی

به نام خدا
تضاد معنایی نویسنده : محمد جواد صفری
چه زیباست این گذرای عمر، میگذرد همینطور میگذرد، نفهمیدم چگونه گذشت و حال دارم مینویسم از لحظات شادی که رقم خورد، ناراحتی های زیادی خاطره شد، زمستان های سرد گذشت، تابستان های گرم خاطره شد، ولی حیف دیر امد و زود گذشت. هیچ چیزی نفهمیدم، زندگیم مانند شعله بخاری سوخت و مانند باد کولر به باد رفت. ولی باز هم باهمه تلخی و شیرینی هایش گذشت. طعم زندگیم گاهی مانند طعم قهوه تلخ گذشت. وگاهی مانند طعم فالوده شیرازی شیرین. فکر میکنم تا به یادم بیاید سکوت هایی که کردم و فریادی که مانند اتش از چشمانم زبانه میکشید. حالا چندین سال گذشته و باخودم عهد بستم که به پاییز دلم پایان دهم و بهاری را اغاز کنم، بیاییم با اتش عشقمان یخ های نفرت را آب کنیم. به زمستان دلمان پایان دهیم و تابستانی را شروع کنیم. به امید روزی که وقتی چشمانم را میبندم ببینم که عشق هست، انسانیت هست، خوبی هست، امید هست، همدردی هست ودر اخر چشمانم را که باز میکنم طبق معمول هیچی نیست!!!!
پایان
انشایم را امروز در کلاس خواندم استاد میرزایی پایین صفحه دفترم نوشت : 21 در اینده هوشنگ مرادی کرمانی دیگر میشوی.

 

نویسنده : و هم اکنون زندگی ادامه دارد با تمام خوبی ها و بدی ها با تمام زیبایی ها بلی این هم واقعیت دارد زندگی غم و اندوه فراوان دارد تنهایی دارد ولی این هم واقعیت دارد همه ی اینها فقط میگذرد و میگذرد ان چیزی که باقیست و باقی میماند چه باشیم و چه نباشیم محبت است و خوبی همین بقیه فقط میگذرد همین.

مهدی : باران نعمت آسمانی و هدیه ی خداوند است که دانه های خفته در اعماق زمین خشک و تاریک و بی جان را هم بی نسیب نگذاشته است. حتی گنجشک ها و پرندگان هم در آب بارانی که در چاله ی کوچک خیابان جمع شده شریک هستند. تشنگیشان را رفع می کنند و حتی شاید آنها هم از شوق کودکان در حال آب بازی، پر و بالی به آب بزنند. زیبایی ها در اطراف ما بسیار هستند. کافی است کمی دقت کنیم.

ناشناس : مقدمه : جهان و دنیا پر است از تضادها و ترادف ها که هر کدام با گسترش بیشتر مفاهیم آن دنیا بیشتر از سابق به روی ما باز خواهد شد و بهتر و بیشتر دنیای اطراف خود و زیبایی های جهان خود را می بینیم.
نته انشا : بهار مانند دیگر فصل ها آرام اما پرهیاهو می آید گاهی مانند نسیمی به آرامی و با ملایمت می وزد و گاهی مانند طوفانی پرهیاهو و پر سر و صدا بر پنجره ها می کوبد و نوید رسیدن خود را اطلاع می دهد. بهار مانند نقاشی خدا تصویری از زیبایی های خود را به نمایش می گذارد و نقاش هنرمند و چیره دست خود را با افتخار به رخ می کشاند.
بهار با باران های نم نم و آرام آرام خود با شگوفه ها و درختان سرسبز خود تبدیل به بهار شده است دقیقا برعکس زمستان با باران های تند و درختان لخت و عریان که نقطه ی مقابل بهار قرار دارد یعنی زمستان سوت و کور! بهار، لحظه ایی روزهایش آنقدر سرد که بی شباهت به زمستان نیست و لحظه ای دیگر آنقدر گرم که گویی وسط تابستان خورشید رخت پهن کرده و می تابد و لحظه ایی دیگر صدای غرش رعد و برق به گوش می رسد و در نهایت شب هنگام می رسد اما انگار که هیچ اتفاقی رخ نداده و سکوت و آرامش همه جا را فراگرفته است. روزهایش بلند اما شب هایش کوتاه. لحظه ایی آرام و لحظه ایی دیگر پر هیاهو. گاهی خشمگین چون طوفانی هولناک و لحظه ایی دیگر همچون نسیمی ملایم، دقیقه ایی آفتابی و گرم و سوزان و دقیقه ایی دیگر ابری و مه گرفته و نمناک.همه اتفاق ها لحظه ایی ودقیقه ایی اند بدون آنکه خبر داشته باشیم، همه می گویند بهار پرشگوفه و زیبا اما من می گویم بهار پرهیاهو و پرماجرا.
نتیجه گیری : می توانیم از هر اتفاقی در اطرافمان ماجرایی جالب بسازیم مهم نگرش ما و طرز فکر ما است. شاید به نظر خیلی ها بهار هم چنان آرام و پرشگوفه باشد اما برای من پر از اتفاق های پیش بینی نشده است برای همین هنوز به نظرم پرهیاهوست.

نویسنده : توجه کرده آید که هرچه آب رودخانه میگذرد زلال تر و شفاف تر میشه اما برعکس مرداب ها که بسیار گل آلود هستند.